بدون عنوان
سلام عزیزان من و علی جان از دیروز که اولین شب احیا یعنی نوزدهم ماه رمضان به تهران آمدیم. ساعت یک و نیم ظهر به لطف پدر عزیز علی کوچولو و همسر عزیزم بلیط توسط عمو حسن گرفته شد و ما ساعت پنج تهران بودیم. علی کوچولو حالا واسه خودش مردی شده میشینه بوس میکنه موش میشه و شیرین کاریهایی از این قبیل که دل مامان و باباشو میبره. مامان جون از خدا میخام که همیشه سالم باشی و گل خنده هیچ وقت رو لبات نخشک ه . خدایا پسر عزیزم رو به خودت میسپارم ...
نویسنده :
مامان
15:26